20
شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ب.ظ
امروز با دوست روانشناسم صحبت میکردیم
همه چیز کاملا مشخص بود
اصلا نیازی به ریشه یابی و این چیزا نبود
حتی راه حل هم معلوم بود
ولی قضیه انکار منه....
حتی دلم نمیخواد بهش فکر کنم و به دنبال حلش باشم
دلم میخواد بگم امروز که خوشم
بقیه روزا هم به درک
ولی بعد از اتفاقاتی که این چند ماه افتاد
بعد از تمام دردسرایی که دوست بیچاره م کشید
و بعد از تمام حسای بد این روزا
تصورم از ازدواج کردنم پوچ شده
ینی تصویری که از آینده توی ذهنمه یه دختر خونه ی باباشه
که توی مزونش خیاطی میکنه
میره خیابون خرید میکنه
کلی هم برای خودش خوش میگذرونه
ولی ته ته دلش
غم از دست دادنه ...غم نداشتنش
۹۴/۰۵/۲۴