38
دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ق.ظ
خسته از تکرار روزهای پر مشغله
نیمه ی شب به تو می رسم
خسته از روزهای پرمشغله ت
خسته و بی حوصله تر از من
به من می رسی
نمیدونم
ساعت بدی رو برای با تو بودن انتخاب کردم شاید
شاید باید اول صبح که از خواب بیدار میشی باهات حرف بزنم
یا بعدازظهر که سرحالی و کلی وقت برای خوشگذرونی داری
دلم میگیره از تک کلمه ای جواب دادنت
از بی تفاوتیت
از خستگیت
دلم میخواد پیشم باشی
تا بتونم بهت انرژی بدم
باهات شوخی کنم
اذیتت کنم
و نذارم بخوابی
نذارم به روزی که گذشت فکر کنی
تقصیر من چیه که هم دستم از تو کوتاهه
هم تو نمیخوای با دلم راه بیای؟؟؟؟
۹۴/۰۶/۳۰