تو نیستی که ببینی

38

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ق.ظ

خسته از تکرار روزهای پر مشغله

نیمه ی شب به تو می رسم

خسته از روزهای پرمشغله ت

خسته و بی حوصله تر از من

به من می رسی

نمیدونم

ساعت بدی رو برای با تو بودن انتخاب کردم شاید

شاید باید اول صبح که از خواب بیدار میشی باهات حرف بزنم

یا بعدازظهر که سرحالی و کلی وقت برای خوشگذرونی داری

دلم میگیره از تک کلمه ای جواب دادنت

از بی تفاوتیت

از خستگیت

دلم میخواد پیشم باشی

تا بتونم بهت انرژی بدم

باهات شوخی کنم

اذیتت کنم

و نذارم بخوابی

نذارم به روزی که گذشت فکر کنی

تقصیر من چیه که هم دستم از تو کوتاهه

هم تو نمیخوای با دلم راه بیای؟؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۳۰
sami ra

نظرات  (۲)

سمیرا با خوندن این پست ات یاد این مفهوم افتادم که :
دنیای با هم بودن آدم ها چیزی نیست غیر از اولویت های لعنتی،  که گاهی باعث میشه کسی که دوستش داری و اولویت اول توئه برای بودن تو در اولویت هشتم و نه براش قرار بگیری 
پاسخ:
اولویت های لعنتی.......
متاسفم که خودمم میدونم گاهی از اولویت های آخر زندگیش هستم

یک روز هستی و در خواب!
پاسخ:
در خواب!!!من به خواب هم راضی میشوم این روزهای بی تفاوتی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی