48
چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ب.ظ
بالاخره اون همه کلاس زبان رفتن یه جایی به دردم خورد
ازاونجایی که آقای خواستگار دفتر آژانس مسافرتی داره
امشب گفت اگه دوس داری میتونی بیای و با شغلم آشنا بشی
منم اولش با خوشحالی و بعدش با استرس اینکه اگه برم یه موقع جواب مثبت تلقی نشه
راهی شدم
وارد دفتر ایشون که شدم
دوتا توریست اومدن
زن و شوهر بودن و هم سن من.
دختره مال بارسلون بود و پسره مال ترکیه
اوزان و ماریانا
تمام مدتی که اونجا بودم با اینا حرف زدم و خندیدم
البته خارجکی ها!من خیلی با کلاسم مثلا!
بعدم خوش و خرم اومدم خونه
اصلا یادم نبود قرار بوده اونجا چیکار کنم
۹۴/۰۸/۰۶