تو نیستی که ببینی

او

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۱۹ ب.ظ

اینقد درگیر آقای خواستگار شدم یادم رفت از تو بگم

از اینکه توی محرم کلی با دخترت بازی کردم

از اینکه دخترتو بغل میگرفتم و درگوشش حرف میزدم

از اینکه نمیتونستم به دخترت بگم عزیزم 

از اینکه دختر همیشه ساکت و بی تفاوتت تو صورتم میخندید

خودش رو پرت میکرد تو بغلم

از اینکه زنت دوباره مثل قدیما که باهم دوست بودیم میومد طرفم

جذبم میشد

از لباسام تعریف میکرد

در گوشم پشت سر خانواده شوهرش غرغر میکرد

دارم به این فکر میکنم که شاید به زودی

جایی باشه که من و تو دوباره زیر یه سقف باشیم

با این تفاوت که تو دیگه عاشقم نیستی


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۰۷
sami ra

نظرات  (۳)

۰۸ آبان ۹۴ ، ۰۹:۱۹ ✿✿ یاشل ✿✿
یعنی عاشق مرد زن و بچه دار شدی؟
چقدر جا خوردم این پستتو خوندم.کامل در جریان رابطه ت نبودم
پاسخ:
نه بابا...این او یه آدم قدیمی تو زندگیم.خیلی وقته که ازدواج کرده.یه روز برات تعریف میکنم
چقدر دردناک ه...:-( 
۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۰:۱۴ ✿✿ یاشل ✿✿
آهان.خوبه بازم.ترسیدما
بیخیالش.منم یکی اینجوری تو زندگیم دارم ولی علاقم بهش سرد شده دیگه
پاسخ:
واقعا بیخیالش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی