50
شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ب.ظ
تو ذهنم بود ک از یه مشاور کمک بگیرم
دلم نمیخواست از شهر خودم باشه
پس گشتم و شماره یه مشاور و توی شهر تحصیلم پیدا کردم
امروز اونجا بودم
یه پیرمرد بامزه و خوش صحبت
با یه خونه ی فوق العاده
جدای از اینکه اصلا اون چیزی ک میخاستم توی حرفاش نبود
ولی اینقدر حیاط خونه ش خوشگل بود ک دلم میخواست روی تاب گوشه حیاطیش بشینم
و تا آخر دنیا تاب بازی کنم.
۹۴/۰۸/۰۹