تو نیستی که ببینی

54

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ب.ظ

دقیقا فردای روزی که فکر میکنی همه چی تموم شد

و تو موندی و اون!

اون رو میبینی با دوست دختر جااااان

که کلی خوشحاله و میخنده

که خیییلی هم حالش خوبه

بعد فکر میکنی که دقیقا بخاطر کی و بخاطر چی داشتی خودت رو میکشتی

بعد که میشینی و کلاتو قاضی میکنی

یادت میاد که درسته که دلیل اصلیه مخالفتت اون بوده

ولی تو با عقل و منطقت تصمیم گرفتی

آخر شب

نمیتونی جلوی زبونت و بگیری و بهش میگی

حق نداره دیگه با کسی بیاد نزدیک خونتون

چون دفعه ی دیگه کتکش میزنی

اونم واسه اولین بار خودش و واست لوس کنه و بگه

خشن نباش.دوست باش باهام

تو هم دلت کباب لوس بازیاش بشه


+تا کی قراره چوب دلم و بخورم؟؟؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۳
sami ra

نظرات  (۴)

ای بابا از دست این او...
سلام
 تو به خاطر او جواب رد ندادی
 واسه این جواب رد دادی ک خواسگارت تناسبی باهات نداشت
 این یادت باشه
 او هم اصلا هم شان شما نیست و لیاقتتو نداره
 افتاد؟

پاسخ:
اتفاقا او خیلی به من میخوره!!!
ولی به نظر من بهت نمیخوره
 امام حسن (ع) میفرمایند آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و انچه بر خود نمی پسندی بر دیگران نپسند
 تا حالا چند دفعه نوشتی با دوس دخترش دیدیش
 ولی تو اصلا دوست پسری نداشتی
 اونم قبول میکنه تو رو با پسری ببینه و هنوزم بخوادت؟
اصلا لیاقتتو نداره

 
پاسخ:
شما چقد حدیث بلدین!!!!
من از لحاظ اخلاقی گفتم
منم جزو دسته ی دوم هستم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی