78
مادر شدن برای همه دخترا یه حس خاصه
فوق العادست
وقتی دبیرستانی بودم
خیلی بهش فکر میکردم
دقیقا از همون موقع ها بود
که فهمیدم چقدر پسر بچه ها رو بیشتر از دختر بچه ها دوس دارم
عاااااشق شیطنتا و توپ بازیاشونم
عاشق سرتق بازیا و لجبازیا و غرور مردونشونم
کلا پسر بچه ها همیشه برای من فوق العاده دوست داشتنی ان
مدتها به این فکر میکردم اسم پسرم و بذارم شاهد
معانی زیبایی داشت و من واقعا عاشقش بودم
از القاب خدا بود به معنای گواه
در ادبیات به معنای زیبارو بود
و در ادبیات عرفانی به معنای محبوب و معشوق
ولی بعدها
بواسطه ی اتفاقاتی که توی زندگیم افتاد
بواسطه ی تنهایی هایی که کشیدم
دلم خواست اسم پسرمو بذارم حامی
حمایت کننده
دلم میخواست همیشه پشتم باشه
همیشه دوستم داشته باشه
وقتی ازدواج کرد برای همسرش یک مرد ایده آل باشه
وقتی پدر شد برای بچه هاش پدر نمونه باشه
چون بخاطر اسمش یک تکیه گاه محکم و با قدرت بود
نمیدونم در آینده چقدر همه چی پیشرفت میکنه
نمیدونم قراره بین روابط پدر و مادر و فرزند با امروز چقدر همه چی فرق کنه
چقدر همه چی دور یا نزدیک باشه
همه چی خیلی برام مبهمه
تنها چیزی که میدونم اینه که
همیشه دلم میخواد یه پسر به اسم حامی داشته باشم
که چشماش رنگ چشمای مامان خودم عسلی باشه
و مثل چشمای خودم درشت
که فقط مال من باشه و هیچکس نتونه حداقل تا چند سال اونو از من جدا کنه
و شاید چند سال دیگه....
تنها دلیلم برای ازدواج مادر شدن و حامی رو داشتن باشه!
واقعا گاهی مطمئن میشم هدف آفرینش همه دخترا
مادر شدنه....