تو نیستی که ببینی

102

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۱ ق.ظ

دیشب داشتم تسلیم میشدم به شروع یه زندگی اجباری

خیلی سخت بود

کلی گریه کرده بودم

کلی از مامان و بابا حرف شنیده بودم

کلی تنها و بی حمایت بودم

میخواستم همه چیز رو رها کنم و بشم عروس ساکت مردی

که با اصرارهاش دنیامو بهم ریخته

که وقتی تو چشماش نگاه میکنم و میگم نمیتونم الان ازدواج کنم 

وقتی میگم اصرار شما فقط منو ناراحت میکنه و بیشتر عذابم میده

 اصلا براش مهم نیست 

حداقل توی این چند وقت اخیر

که همه چی خیلی درهم و عذاب دهنده بوده

بیشتر از هرروز دیگه ای فهمیدم

حتی اگر همه ی دنیا هم از من ببرن و من و ترک کنند

بودن "او" حالم و خوب میکنه

اینقدر خوب که حالت تهوع های عصبیم پر میکشه

لرز درست و پاهام خوب میشه

ضربان قلبم که رو هزاره ریتمیک و ملایم میشه

و نهایت همشون میشه دوست داشتن بیشتر و بیشتر تو

میدونین...

فرمول دوست داشتن من خیلی ساده س

اصلا پیچیده نیس

اگر کسی به من حس حمایت امنیت و پناه دادن رو بده

من دوسش دارم.

من مقاومم...و برخلاف همیشه که خیلی سریع کوتاه میومدم

از خواسته ی معقولم کوتاه نمیام

من باید ک مقاوم باشم


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۶
sami ra

نظرات  (۲)

ینی من آخرش میرم توی صورت اون عنتر میمون بالا میارم :/

خداروشکر او هست....
پاسخ:
جای من هم این کارو بکن
آفرین 
 احسنت به تو من مطمئنم ک تو مقاومی 
 سمیرا به هیچ وجه از حقت کوتاه نیا، تو هنوز سنی نداری بچسب به درست و خیاطی و از زندگی و بودن با دوستان خوبت لذت ببر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی