118
کلا این مقوله ی گریه کردن توی زندگی من همیشه مشکل ساز بوده!
تا چند سال پیش نمیدونم چرا
ولی برخلاف همه ی دخترای اطرافم
هیچوقت برای چیزی که میخواستم و نشد گریه نکردم
حتی برای اتفاقات بدی هم که می افتاد گریه م نمی گرفت
کلا اصلا تو فاز اشک و آه نبودم
و مثل دخترای لوس کارامو با گریه پیش نمی بردم
همیشه هم پیش دوستام به بی احساس بودن محکوم بودم
چون اونا خیلی زود گریه شون میگرفت و بابت هر چیز کوچیکی سریع گریه میفتادن
تقریبا بعد از فوت مامان بزرگم این مشکل یه جور دیگ خودش و نشون داد
یعنی سریع بابت چیزای کوچیک گریه میفتم و دیگ گریه م بند نمیاد
در حد داغون و افتضاح!
محاله مراسم ختم کسی برم و بیشتر از خود خانواده ی اون طرف گریه نکنم
تلویزیون هرچی نشون میده گریه م میگیره
کلا به اون مرحله رسیدم که میتونم توی این شرکتای خدماتی ک برای ختم گریه کن می برن استخدام بشم
فقط هم کافیه گریه بیفتم!دیگ حداقل 2 ساعتی باید بشینم گریه کنم
یعنی یه چیز من به آدمیزاد نرفته!نه گریه کردنم
نه خندیدنم!
والا به خدا