تو نیستی که ببینی

122

دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۰ ب.ظ

ابتدایی که بودم

بخاطر اینکه هرسال به یه مدرسه ی جدید میرفتم

دوست ثابتی نداشتم

با همه ی بچه ها دوست بودم ولی نه صمیمی

راهنمایی شدیم یه اکیپ 7 نفره

دوستای عالی

گروهمون خیلی خوب بود و خیلی بهمون خوش میگذشت

ولی توی دبیرستان از هم جدا شدیم سه تامون موندیم

ما سه نفر خیلی صمیمی بودیم

باهم بهمون خوش میگذشت

گاهی همدیگه رو قبول نداشتیم و باهم دعوا میکردیم

گاهی پا به پای هم برای همدیگه غصه میخوردیم

دانشگاه که شروع شد

تک افتادن منم شروع شد

تنها بودم

دوست صمیمی نداشتم

از تنهایی بیزار بودم

از اینکه کسی نبود که باهاش حرف بزنم بدم میومد

تنها هدفم از دوستی با "مستر ب " تنها نبودن بود

تنهاییام پر نشد

تنهاتر شدم...

هیچوقت نتونست تنهاییامو پر کنه

هرچند که الان واقعا یکی از افراد مهم زندگیم شده

ولی همیشه یه جای رابطمون میلنگه

با نگار صمیمی شدم

هنوزم باهاش صمیمی ام

ولی یه دوست کفاف یه عمر زندگی رو نمیده...

تو دانشگاه هم دوست هستم با بچه ها!با خیلیاشون از خیلی ورودیا

ولی صمیمی نه

دلم یه عالمه دوست میخواد

یه عالمه آدم

یه دنیای خیلی شلوغ

دلم میخواد توی یه جمع دخترونه باشم و کلی شیطونی کنم

مثل اونوقتا...

چقدر دوست نداشتن بده!!!مخصوصا وقتی خواهر نداری



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۱
sami ra

نظرات  (۲)

منم تو دانشگاه دوست صمیمی ندارم ، ولی خب متناسب باهاش شرایط زندگی م هم تغییر کرده !:)
پاسخ:
دوست ندارم اینجوری
کلا دیگه هیچی شبیه اون وقتا نیست...

بیا فرار کنیم :دی
پاسخ:
بیا فرار کنیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی