تو نیستی که ببینی

129

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۴۳ ب.ظ

چند شب پیش که طبق معمول همیشه آخر شبا با ماشین دور میزدیم

یه آقایی رو دیدم که داشت توی سطل های بزرگ زباله که کنار خیابونن

دنبال چیزی میگشت

دقیقا نمیدونم دنبال لباس بود یا مواد غذایی یا وسایل خونه که دور ریخته شده

فقط خیلی صحنه ی بدی بود

گاهی فکر میکنم چرا باید اینقدر اختلاف طبقاتی فاحشی توی یه شهر باشه

یعنی کسایی باشن که اونقدر ثروت داشته باشن که ندونن باهاش چیکار کنن

کسایی هم باشن اونقدر نداشته باشن که باز هم ندونن چیکار کنن

نمیگم اختلاف طبقاتی نباشه.چون کسایی هستن که خیلی پولدارن و خیلی هم زحمت میکشن

ولی کاش فقر به این صورت توی مردم نبود


+چیزهایی راجع به شهر کوچیکمون شنیدم که میترسم تنهایی برم جایی

همین چند روزه که مجبورم تنهایی برم کلاس و برادر منو نمیرسونه

ماشین و میبرم و قفل مرکزیشو میزنم و تمام مدت حواسم به ماشین و موتورهای اطرافم هست که یه موقع دوره م نکنن...آخه کلاسی که میرم توی کمربندی شهره

از همه جالبتر آمار ایدز توی این شهر کوچیکه!!!!

واقعا نمیدونستم که این همه آدم توی اینجا ایدز دارن...و نکته ی قابل تامل قضیه اینه که

32 نفر بخاطر رابطه ی کنترل نشده از یه نفر آقا گرفتن!!!!

32 نفر.....

خیلی عجیبه ها!

خیلی همه چیز داغونه...فقط ما سرمونو مثل کبک کردیم زیر برف

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۱۴
sami ra

نظرات  (۳)

سلام بیا تا  حرف نو بشنوی و داغونی ها رو درست کنی!
واقعا؟! شهر ما فقط توی این زمینه ها پیشرفت میکنه :|
سلام
 احتمالاً دنبال پول بوده، زباله طلای کثیفه، هر چیزی ک بشه فروخت و پولش کرد، احتمالا زباله جمع کن بوده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی