تو نیستی که ببینی

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

اون هفته با نگار رفتیم آااادت نمیکنیم و دیدیم

این هفته بارکد

چقدرررر تفاوت بود بین این دو فیلم

و چقدرررر بارکد رو بیشتر پسندیدم

البته آااادت نمیکنیم رو اصلا نپسندیدم

همینجوریش تو کشور خیانت فت و فراوون شده

هی راه به راه براش فیلمم میسازن

تهشم زنه بیچاره بخاطر بچه ش میمونه و از شوهره میگذره.

اینم شد فیلم؟؟؟؟؟

ولی در عوض بارکد

عجییییب من و نگار و یاد همدیگه و خل خل بازیامون مینداخت

عاشق قیافه ی مست و مشنگه محسن کیایی و بهرام رادان بودم 

واقعا شبیه منگلان!

البته من و نگار بیشتر شبیه زیباهای خفته ایم!

مثلا یجورایی توی نگاه های چهل و شش به بعد یکم زیبایی هامون به چشم میاد انگار


+چجوری میشه زندگیت دیگ راکد نباشه؟

هیجان انگیز باشه؟

پر از اتفاقای قشنگ و جالب باشه؟؟؟؟

خدایا...شکرتا!ولی دیگ داره حوصله م سر میره

یکمم مهره های مارو حرکت بده به جلو

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۵
sami ra

وقتی بدغذا باشی و هرغذایی رو نخوری

وقتی از گوشت قرمز متنفر باشی و

لب به جگر نزنی!!!!

هر مدل بیماری ای بخاطر گوشت و جگر نخوردنه!!!

یعنی در مورد من که اینجوریه.

سرما هم بخورم از نظر خانواده واسه اینه ک گوشت نمیخورم

من فقط 10 روز شیر مامانمو خوردم

از 10 روزگی تا 25 روزگی با آب قند زنده بودم چون شیرخشک رو باید دکترا تجویز میکردن

و دکتر اینجانب عقیده داشت که گرسنه نگهم داره تا شیر مامانمو بخورم

منم سرتق تر از دکتر بودم و لب نمیزدم!

خلاصه کار به جایی میرسه ک توی 25 روزگی همه متفق القول میگن این بچه میمیره.اگر نمرد فردا ببرینش فلان شهر پیش فلان دکتر

و من باز هم به صورت کاملا سگ جونی نمیمیرم و به دکتر میرسم و شیر خشک میخورم و زنده میمونم!!!

از اونجایی هم ک شیر خشک کوپنی بوده و برای من کافی نبوده.از چندماهگی شیر گاو رو با آب قاطی میکردن و رقیق کرده ش رو بهم میدادن...

و اینجوری میشه ک من تا دو سه سالگی شیر گاو میخورم و از اون موقع به بعد لب به شیر گاو نزدم

تو این 24 سالی ک زندگی کردم تقریبا ...

تنها فقط دوبار سرم زدم.یه بار بخاطر فشار خیییلی پایین و یه بار هم بخاطر خفگی با زغال...

البته بار دوم علاوه بر سرم کپسول اکسیژنم داشتم

ولی بدترین اتفاق بیمارستانی زندگیم همین دیروز بود!!!

از روزآخر ماه رمضون حالم خیلی بد بود...

این حال خیلی بد کم کم به معده م زد و معده درد عجیبی شدم

دکتر هم برام آندوسکوپی نوشت و تاکید کرد ک هرچه زودتر بهتر

دیروز هم رفتم آندوسکوپی!

خییییلی اذیت شدم.خیلی بد بود.خیلی چندش بود.و دیگ تا عمر دارم نمیرم آندوسکوپی

و البته ک از دیروز مامان میره و میاد میگه ضعیفی!بخاطر اینه ک گوشت نمیخوریا!!!

آخه ورم معده چه ربطی به گوشت نخوردن داره؟؟؟؟؟؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۷
sami ra

ابتدایی که بودم

بخاطر اینکه هرسال به یه مدرسه ی جدید میرفتم

دوست ثابتی نداشتم

با همه ی بچه ها دوست بودم ولی نه صمیمی

راهنمایی شدیم یه اکیپ 7 نفره

دوستای عالی

گروهمون خیلی خوب بود و خیلی بهمون خوش میگذشت

ولی توی دبیرستان از هم جدا شدیم سه تامون موندیم

ما سه نفر خیلی صمیمی بودیم

باهم بهمون خوش میگذشت

گاهی همدیگه رو قبول نداشتیم و باهم دعوا میکردیم

گاهی پا به پای هم برای همدیگه غصه میخوردیم

دانشگاه که شروع شد

تک افتادن منم شروع شد

تنها بودم

دوست صمیمی نداشتم

از تنهایی بیزار بودم

از اینکه کسی نبود که باهاش حرف بزنم بدم میومد

تنها هدفم از دوستی با "مستر ب " تنها نبودن بود

تنهاییام پر نشد

تنهاتر شدم...

هیچوقت نتونست تنهاییامو پر کنه

هرچند که الان واقعا یکی از افراد مهم زندگیم شده

ولی همیشه یه جای رابطمون میلنگه

با نگار صمیمی شدم

هنوزم باهاش صمیمی ام

ولی یه دوست کفاف یه عمر زندگی رو نمیده...

تو دانشگاه هم دوست هستم با بچه ها!با خیلیاشون از خیلی ورودیا

ولی صمیمی نه

دلم یه عالمه دوست میخواد

یه عالمه آدم

یه دنیای خیلی شلوغ

دلم میخواد توی یه جمع دخترونه باشم و کلی شیطونی کنم

مثل اونوقتا...

چقدر دوست نداشتن بده!!!مخصوصا وقتی خواهر نداری



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۲۲:۳۰
sami ra

برخلاف اوایل سال که بسیار بسیار چندش گذشت

کم کم سال 95 داره روی خوش نشون میده.

گوش شیطون کر البته!!!

اگر به کسی نگین و پیش خودتون بمونه

اولین خبر خوب اینه که ترم دیگ درسم تموم میشه.

دومین خبر خوب پیدا شدن دوستمه!

که توی یکی از پستهای قدیمی راجع به گم شدنش توضیح داده بودم

واقعا ازمن تنبل برنمیاد برم بگردم ببینم کدوم پست!!!

سومین خبر خوب هم نداریم

فعلا همین دوتا خیلی خوبن

ماه رمضون تموم شد

تمام روزهایی که باید روزه میگرفتم رو گرفتم

و خداروشکر اصلا معده درد نداشتم

همه چی نسبتا خوب بود

شبا گاهی اوقات میرفتیم بلوار پیاده روی

روزها هم رو تختم غلت میخوردم مبادا زخم بستر بگیرم

و متاسفانه خیلی هم کم خواب بودم

چهارشنبه که عیده

برای سومین بار میخوام برم نماز عید

بچه تر که بودم روز عید فقط نمازو توی تلویزیون موقع اخبار میدیدم

18 ساله م که بود اولین نماز عید و توی حیاط حرم حضرت رقیه توی سوریه خوندم

مسلما خییییلی حس خوبی داشت

پارسال یهویی هوس کردم دوباره برای نماز برم مسجد

و رفتم مسجد جامع شهرمون

خیلی شلوغ نبود چون اکثر مساجد نمازو میخوندن

ولی امسال

قراره نماز رو توی یکی از خیابونهای بزرگ شهر بخونن

باز هم زیر سقف آسمون

و فقط دعا میکنم توفیق شرکت توش رو داشته باشم



+من اصلا مذهبی نیستم


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۱:۵۳
sami ra

فقط یه نصیحت کنم و برم!!!

سحر قرمه سبزی نخورین!!!!!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۵
sami ra