تو نیستی که ببینی

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

اولین فیلم اصغر فرهادی که به دلم نشست فروشنده بود

واقعا فیلم توی یه چارچوب خیلی خوشگل قرار گرفته بود

حق شهاب حسینی بود بهترین بازیگر مرد بشه

حق اصغر فرهادی بود جایزه بگیره

حق فیلمه که به اسکار بره

حتما می بینید دیگ؟؟؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۹
sami ra

یکی از بدترین صحنه هایی که دیدم

گریه های یه مرد بعد از طلاقه

واقعا خییییلی ناراحت کننده س

مخصوصا اگه دلیل طلاقشون بیکاریه مرد باشه

کی جوابگو هست؟

کی میخواد جواب اون زندگی نابود شده رو بده؟

هیچکس...

کاش یه اتفاق خوب بیفته

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۴۲
sami ra

یه سریالی هست ک خییییلی طرفدار داره تو ایران

همه می بینن و کلی هم ازش تعریف میکنن

 این سریال و از کسی گرفته بودم که ببینم ولی هنزو وقت نشده

دیشب از بیکاری رفتم سر لپ تاپ و چند قسمتشو بدون صدا و زیرنویس زدم جلو

تا ببینم از ریخت سریاله خوشم میاد یا نه!

والا آدم از خودشم خجالت میکشه 

آخه این چه سریالیه😨

میری توی اینستاگرام

کامنت نصف عکسا شماره رد و بدل کردن و بیا دایرکت و.....

برای اون مسئله س!😳

خب بابا زشته 

خجالت بکشین

خوبه تو خیابون ریخته 

به فضای مجازیشم رحم نمیکنن

متاسفانه اینه که نصف اینا هم سن های پاییننا

خب وقتی گوشی میلیونی میخری میدی دست بچه

همین میشه دیگ

ماشاالله همشونم یه اتاق مخصوص خودشون تو خونه دارن که همیشه درش قفله

بابا نکنین این کاروووو

یه زمانی یه جایی بود مخصوص این کارا

ولی فقط یه جا بود

نه اینکه کل زندگی همه رو بگیره

تو تلگرام ،اینستا و.....

خیلی اوضاع خرابه ها!

خیییییییلی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۶
sami ra

بعضی آدمها

دقیقا روزهایی که منتظرشان نیستی

از خاطرات خیلی دورت می آیند

درست می نشینند وسط روزهایت

و نگاهت میکنند

و دوباره تو را ول میکنند وسط آن روزها

دوباره حالت را که خوب شده است بد میکنند

دوباره یک عالم سوال در ذهنت جا می دهند

یک عالم گریه برایت جا میگذارند

و می روند

انگار که هیچ وقت نیامدند

انگار که تو توهم زده باشی که آمدند...

بعضی آدم ها

درست وقتی که منتظرشان نیستی می آیند

و می روند

تا شما جان بکنید

تا شما برای بار صدم بمیرید...


+روزهایی میگذرد 

که آنقدر درگیر خودم و گذشته ام هستم

که تاریخ را گم کرده ام....

من در 6 سال پیش زندگی میکنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۵۲
sami ra

چند شب پیش که طبق معمول همیشه آخر شبا با ماشین دور میزدیم

یه آقایی رو دیدم که داشت توی سطل های بزرگ زباله که کنار خیابونن

دنبال چیزی میگشت

دقیقا نمیدونم دنبال لباس بود یا مواد غذایی یا وسایل خونه که دور ریخته شده

فقط خیلی صحنه ی بدی بود

گاهی فکر میکنم چرا باید اینقدر اختلاف طبقاتی فاحشی توی یه شهر باشه

یعنی کسایی باشن که اونقدر ثروت داشته باشن که ندونن باهاش چیکار کنن

کسایی هم باشن اونقدر نداشته باشن که باز هم ندونن چیکار کنن

نمیگم اختلاف طبقاتی نباشه.چون کسایی هستن که خیلی پولدارن و خیلی هم زحمت میکشن

ولی کاش فقر به این صورت توی مردم نبود


+چیزهایی راجع به شهر کوچیکمون شنیدم که میترسم تنهایی برم جایی

همین چند روزه که مجبورم تنهایی برم کلاس و برادر منو نمیرسونه

ماشین و میبرم و قفل مرکزیشو میزنم و تمام مدت حواسم به ماشین و موتورهای اطرافم هست که یه موقع دوره م نکنن...آخه کلاسی که میرم توی کمربندی شهره

از همه جالبتر آمار ایدز توی این شهر کوچیکه!!!!

واقعا نمیدونستم که این همه آدم توی اینجا ایدز دارن...و نکته ی قابل تامل قضیه اینه که

32 نفر بخاطر رابطه ی کنترل نشده از یه نفر آقا گرفتن!!!!

32 نفر.....

خیلی عجیبه ها!

خیلی همه چیز داغونه...فقط ما سرمونو مثل کبک کردیم زیر برف

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۴۳
sami ra

یه عروسی توپ دعوت شدم و خیلی دلم میخواست برم

از اون هفته همش به لباس و آرایشگاه و اینا فکر میکردم 

خلاصه که خیلی ذوق مرگ شده بودم 

ولی ناگهان

یک ویروس مسخره ی جدید

وارد بدنم شد و دیشب داشت من و میکشت

اولین علامتش هم بدن درد شدید بخصوص شکم و پهلوهام بود

اولش فکر کردم چون بد خوابیدم اینجوری شدم

ولی کم کم لرز هم بهش اضافه شد

بدنم میلرزید....دستام یخ بود و فشارم پایین

با آمپول و سرم و قرص و اینا حالم خوب شد

ولی نمیدونم بتونم برم عروسی یا نه!

چون رنگ صورتم پریده و خیلی بیمار بنظر میام

+از من به شما نصیحت...برای هیچ اتفاقی که نیفتاده ذوق مرگ نشید

چون نهایتا اینجوری ضایع میشین😳

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۲
sami ra