تو نیستی که ببینی

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

عید

سیزده بدر

ماه رمضون و افطاریا

شب یلدا

همه ی اینا برای من شروع یه کابوسه

از چند وقت قبلش مامان شروع میکنه به غر زدن راجع به خاندان پدری...

و اینکه از هیچکدومشون خوشش نمیاد و چشم دیدن هیچکدومو نداره

و اینکه دلش میخواد خونه بمونه

حوصله بیرون رفتن نداره

کاش میشد خودمون 4 تا فقط باهم می بودیم

و.....

و برعکس مامان

من دلم میخواد تو این شبا

حتی اگه چشم دیدن کسی و توی فامیل ندارم

بازم برم توی جمع خانواده و ...

کلی از بین یه عالمه آدم بودن کیف کنم

واقعا اونی ک این رسمارو ابداع کرده به این فکر نکرده بوده با این مشکلا چیکار باید کرد؟؟

مثلا خودش با زنش دعواش نمیشده ک با فامیل خودشون باشن یا فامیل زنش؟؟؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۸:۲۷
sami ra