تو نیستی که ببینی

66

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۱ ق.ظ

خسته از جنگ نا برابر این روزها

فقط دلم میخواد داد بزنم

فقط دلم میخواد خودم و بردارم ببرم یه گوشه

و بعد از چند ماه

اگر دلم خواست برگردم

و اگر دلم نخواست برای ابد همون جا بمونم

بعضی اتفاقا توی زندگی ماها میفتن

که هیچوقت فراموش نمیشن

مثل اتفاق دیشب...

مثل اون پیام دیشبی

صدها سال هم که بگذره

من یادم نمیره چی شنیدم

بخاطر کی!

اینها رو اینجا می نویسم

برای روزهایی که مادر شدم.

و خدا من و بکشه

اگر بخاطر آدم بی اهمیتی

به دخترم بگم......

خدا من و بکشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۷
sami ra

نظرات  (۳)

سمی چی شذه؟!
۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۷ روشنا ی صبح
گاهی مادرا بعضی حرفها رو فقط از روی حرص و عصبانیت میزنن...
سلام
 ظاهرا مامانت از اینکه خواسگارتو دک کردی خیلی ناراحت شده و واسه همین بعد چند وقت حرصشو رو سرت خالی کرده
 شما به دل نگیر دیگه
 مادرته
 خوشبخت باشی خانم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی