تو نیستی که ببینی

۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بعد از مدت ها که از مد شدن رژ لب قرمز میگذره

دیشب بالاخره یکیشونو خریدم

یه قرمز مخملی خوشرنگ

که عجیب بهم میاد

فردا شب عروسیه

و من میخام پیراهنی که خودم دوختم رو بپوشم

متاسفانه نمیشه عکسشو بذارم

چون مدلش فقط توی تن معلوم میشه

ولی فردا شب قراره خانوم قرمز باشه

Lady in red!!!

یه نفرم نداریم باهاش با این آهنگ تانگو برقصیم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۷
sami ra

چند سال پیش

بزرگترین آرزوم رانندگی بود

واقعا دوست داشتم یه راننده ی خوب باشم

دست فرمون عالی...

وقتی که گواهینامه گرفتمم فکر میکردم بالاخره دارم به آرزوم میرسم

ولی.....

امان از این موتور سواران شهر ما

دو سال پیش یکیشون بدون کلاه ایمنی و گواهینامه وقتی خلاف میرفته با سرعت زیاد

با ماشین خاله م تصادف کرد و مرد

و بعد از اون من دیگه به زور نشستم پشت ماشین

ترس عجیبی نسبت به رانندگی پیدا کردم

که فکر نمیکنم به این زودی خوب بشه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۸
sami ra

مامانم از دار دنیا فقط یه دایی داره 

اونم خیلی پولداره.بچه هاش کانادا و فرانسه ن و خودش و زنش توی تهران زندگی میکنند

دیروز زن دایی اومده بود اینجا 

از خاله هامم شنیده بود که من خیاطی میکنم

برای من یه پارچه پیراهنی خیلی خوشگلی آورده بود که براش بدوزم

دیروز اندازه هاش و گرفتم و امروزم لباسشو تا مرحله پرو دوختم

توی آموزشگاه مسئول آموزشگاه پیراهن و تنش کرد و خیلی تو تنش خوشگل بود

مسئول آموزشگاه بیشتر از 30 سال خیاطی کرده و همه مدل لباسی رو بلده

اونقدری از پیراهنه خوشش اومد که همون موقع یه پارچه از توی کمدش درآورد

و قرار شد یه پیراهن مجلسی هم برای ایشون بدوزم

اینکه مسئول آموزشگاه کارت رو قبول داشته باشه یه موفقیت بزرگه

خوشحالم

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۰۱
sami ra

معلوم نیست چه مرگمان شده ...! که نه عین ادم عاشق میشویم...!


و نه عین ادم بیخیال...!


دلمان بعضی وقتها برای یک نفر یک ذره میشود...


ولی گاهی همان یک نفر را یک هفته نبینیم هم چیزی نمیشود...!


بعضی وقتها لبخند یک نفر یک دنبا انرژی بهمان میدهد ...


وگاهی از ته دل خندیدن های ان یک نفر حالمان را بهم میزند...!


انقدر ذره ذره عاشقی کرده ایم...!


و هر ادم جدیدی را به حریم خودمان راه دادیم...! 


که بلد نیستیم عاشق ثابت باشیم...!


بلد نیستیم همیشه دلتنگ و نگران یک نفر باشیم...! 


خودمان را تمام ایام سال..و تمام نقاط دنیا کنار همان یک نفر تصور کنیم...! 


همیشه..همیشه..همیشه..حرفهای قشنگی برای زدن داشته باشیم...!


ما انقدر خرد عاشقی کرده ایم...!


و عشق های ریز ریز داشته ایم...که کلان عاشقی کردن را یادمان رفته...!


و حالاهر چقدر زور میزنیم نمیشود ... که بشود...!


نمیشود عشقمان همانی باشد که میخواهیم...!


نمیشود که این یکی را با دیگران مقایسه نکرد...!


الان میفهمم که این آزادی درد بدیست لعنتی....!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۴۷
sami ra
توی همه ی رابطه ها
روزایی هستن که هیچ چیز خوب نیس
روزایی که همه چی تکراری و مسخره س
و تو هرچقد که تلاش میکنی
هیچ قایده ای نداره
چون اونی که باید این تلاشارو بخواد نمیخواد
اوی من
همیشه سرده
بی تفاوت و یخ زده
جلوش خودتو آتیشم بزنی کاریت نداره
ولی گاهی
یجور عجیب محبت میکنه
یجور عجیب مهربونی میکنه
خیلی بده که به بی تفاوتیاش عادت نمیکنم
ولی به محبتای زیر پوستی و محوش وابسته میشم.
خیلی بده که اینقد دوسش دارم
اینقد بهش وابسته ام
اینقد برام ارزش داره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۶
sami ra
فامیل دور
داستان جالبی داره
یه آدم عجیب غریب که هروقت خودش دلش بخواد باهات مهربونه
و وقتایی که مهربونه خیلی هم از آینده حرف میزنه
آدم دو شخصیتی ایه بنظرم
بعضی وقتا مستقیما اشاره میکنه به آینده واینکه من باید دراین آینده ی متصور شده کنارش باشم
و بعضی وقتا مستقیما به همه دخترا توهین میکنه و میگه شما همتون متوهمین و از کوچکترین محبت یه پسر تو ذهنتون از اون پسر یه عاشق دلخسته میسازین که باید باهاش ازدواج کنین
خلاصه که ما با این آدم داستانی داریم طولانی
بماند که گاهی سوالای خیلی خصوصی و شخصی و سانسوری هم میپرسه و بعد با پررویی میگه
برای ازدواج لازمه
گاهی اوقات دلم میخواد منم مثل خودش رک و راست بهش بگم که چقد از این شخصیت از خود متشکر و دمدمی مزاجش متنفرم
ولی بعد میگم به من چه !
بیچاره کسی که قراره باهاش ازدواج کنه
امیدوارم بتونه به یه ثبات برسه
اینجوری دهن خودش و زنشو سرویس میکنه با این همه بی ثباتی رفتاری!
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۹
sami ra
از الان استرس انتخاب واحد گرفتم
به همه هم گفتم اگ بهم 20 واحد ندن انصراف میدم
!
بزرگترین اشتباه هرکسی میتونه این باشه ک بذاره بقیه براش تصمیم بگیرن
یا حرفهای بقیه بتونه توی تصمیمشون تغییری ایجاد کنه
اگه به خواست خودم الان مامایی خونده بودم
شاید شاید شاید
خیلی موفقتر بودم از الان
البته که جدیدا فهمیدم
استعدادی که توی خیاطی دارم
توی هیچ رشته ی دانشگاهی ای نخواهم داشت
اون اولا هم کلی برام افت شخصیتی داشت اگر میگفتم خیاطی میکنم
البته هنوز هم داره ها
ولی خب خیلی کمتر شده!
بنظر شما خیلی ضایع س؟

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۵
sami ra