تو نیستی که ببینی

من از باور مرگ دارم میام

تو واسم مثه فرصت آخری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۶
sami ra

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم تا که در آن نقطه ی دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده به گورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله میلرزد میرقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای جلوه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید 

عاقبت بند سفر پایم بست

میروم خنده به لب خونین دل

میروم از دل من دست بردار

ای امید عبث بی حاصل



+یادش بخیر....قبل از مشهد رفتنم.کلاس زیست شناسی.بابغض خونده بودمش.و با گریه از کلاس رفتم بیرون.چقد گریه...چقد بغض....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۲
sami ra

دومین دستمزد بابت خیاطی رو امروز گرفتم

اصولا پولایی که یهویی بهت میرسه خیلی خوبن.

مخصوصا من که تو ذهنم نبوده از خیاطیم پول دربیارم


+همه چی مثل سابق شد.

دوباره شد همون آدم بی تفاوت قبل

عادت کردم که تحویلم نگیره و دوستم نداشته باشه

عادت کردم به اینکه برای به چشمش اومدن خودمو تیکه تیکه کنم

عادت کردم به ندیده شدنم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۵
sami ra

گاهی چقدر بی تجربه بودن بده


مخصوصا توی ارتباط با یه پسر


مثل دیشب


که بعد از همه ی پس زدنات


همه ی بی تفاوتیات


همه ی نخواستن هات


یهویی میای و میگی خانوم شما قصد ازدواج ندارین؟


و من واقعا هنگ میکنم و نمیدونم باید چی بگم


پس شوخی میگیرم و خودمم شروع میکنم چرت و پرت گفتن


شوخی میگیرم و میگم مگه واسم شوهرپیدا کردی؟


تو هم میگی اره دیگ خودم


و نمیدونی قلبم می ایسته وقتی پیامتو میخونم


کاش یه نفر بود


که تو رو مثل من بلد بود


که بهم میگف الان توی ذهنت چیه


فکر میکنم از دیشب

 تا حالا خنگ ترین دختر عالمم


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۷
sami ra

یکی از بدترین خصلت ما اینه که تا اولین علائم یه بیماری ای رو میدونیم

فکر میکنیم خودمونم همون بیماری رو داریم

و خیلی از حالات خودمون رو به اون بیماری و سایر علائمش نسبت میدیم

امروز مامان میگه پشتم گزگز میکنه

میترسم ام اس داشته باشم

و وقتی سایر علائم رو از اینترنت براش میخونم

همه رو داره!از نظر خودش

در صورتیکه خیلی از اون علائم رو ما نمی بینیم

و اکثر علائم حداقل توی چند بیماری یکسانند

مثلا خستگی هم برای کم خونی هست هم ام اس ...

مامان کم خونی داره و خستگیش بخاطر کم خونیشه

ولی چون توی علائم ام اس هم بود 

پس از نظر خودش ام اس هم داره



خوبه که پزشکی نمیخونه ها!وگرنه که همه بیماری هارو داشت

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۹
sami ra

_بیا اسم انتخاب کنیم برای بچه هامون....

_مثلا چه اسمایی؟

_من دوس دارم اسم پسرم کسری باشه..یا فرهاد...

_اسم دخترت چی باشه؟

_دوس دارم فانی باشه!ولی میترسم بمیره

_پس فانی نباشه.من دوس دارم ستیلا باشه

_نظر تو اصلا مهم نیس.اسم بچه هارو مادرشون تعیین میکنه.

_نخیر منم باید خوشم بیاد.اسم پسر مثلا هومن باشه!

_اه...اینا چه اسماییه...من اصلا دختر نمیخام.پسر میخوام اسمشم میذارم شاهد

_تو که الان گفتی کسری

_نه کسری که اسم دوم خودته.شاهد خوبه معنیشم قشنگه....



هنوزم اصرارت روی اسم ستیلا رو یادمه

تو اسم دخترت رو گذاشتی ستیلا

ولی من مطمئنم اسم پسرم رو نمیذارم شاهد یا کسری یا فرهاد

من مطمئنم اسم پسرم و میذارم حامی

و خوشحالم که پسرم از دخترت کوچیکتر خواهد بود

امیدوارم هیچوقت 

دختری از تو عاشق پسری از من نشه....


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۸
sami ra
متنفرم از مردای دروغ گو
بنظرم تمام مردونگی به راست گفتنه
به نترس راست گفتن
به اینکه هرکاری کردی...هر اشتباهی که انجام دادی
راستشو بگی حتی اگر بابت اون کار خجالت زده باشی
همیشه هم اگ میخواستم با کسی رابطه برقرار کنم 
ازش میخواستم آدم صادقی باشه!
که البته اکثر آقایون این یکی خصیصه رو ندارند
و خب خوشبختانه هیچ رابطه ای برقرار نمیشد
....
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۰
sami ra

بعد از سه سال وبلاگ نویسی

به این نتیجه رسیدم که هیچوقت شخصیت مجازی جالبی ندارم

توی این چند سال هیچوقت دوست ثابت مجازی ای پیدا نکردم

اون اوایل خیلی دوست داشتم توی دنیای مجازی

ولی کم کم همشون وبلاگاشونو حذف کردن و من هم به دلایلی مجبور به تغییر آدرس شدم

توی بیان هم همینطور

با اینکه مدتی میشه که مینویسم

ولی دوستی پیدا نکردم

و اینو مطمئنم که هیچوقت شخصیت مجازیه جذابی نخواهم بود

و یادم میمونه که پس فردا اگر کسی خواست بیاد خواستگاریم

حتما قرار حضوری بذارم و به امید موبایل و اینترنت و اس ام اس و تلگرام و واتس اپ و اینا نباشم

والاااااا



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۲
sami ra

باز هم جمعه و باغ!

مخصوصا وقتی مهمون داشته باشیم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۸
sami ra
گاهی اینقدر همه چی یکنواخت و تکراری میشه
که اتفاقای خوبی که میفته رو نمیتونی باور کنی

گاهی آدم به نقطه ای از دیده نشدن میرسه
که حتی کوچیکترین توجه هم میتونه آدمو خوشحال کنه

میدونم که دوباره همه چی مثل سابق میشه
میدونم که باز میرسیم به بی تفاوتی تو و تنهایی من
ولی دلم به همین سالی یه بارا خوشه
تو میتونی درکم کنی مگه نه؟!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۰
sami ra